ختاءلغتنامه دهخداختاء. [ خ َت ْءْ ] (ع مص ) باز ایستانیدن کسی از کار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کف . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) (لسان العرب ).
ختاعلغتنامه دهخداختاع . [ خ ِ ] (ع اِ) دست پناه . دستکش . دستانه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دستبانات و آن دستکشهایی است که حاملین بار بردست می کنند و واحد آن خِتاعَه
قتل خطاءلغتنامه دهخداقتل خطاء. [ ق َل ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون آنکه کسی پرنده ای را مثلاً هدف قرار دهد ولی تیرش به خطا رود و انسانی را بکشد چنین قتلی موجب دیه میشود. ضاب
قتل خطاءلغتنامه دهخداقتل خطاء. [ ق َل ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون آنکه کسی پرنده ای را مثلاً هدف قرار دهد ولی تیرش به خطا رود و انسانی را بکشد چنین قتلی موجب دیه میشود. ضاب
اخطاءلغتنامه دهخدااخطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَطَاء. خطاکارتر.- امثال : اخطاء من ذباب .اخطاء من فراشة .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رشدی . او راست : السر فی خطاء القضاء. رجوع به محمود ضیف شود. (معجم المطبوعات ) .
خاطئهلغتنامه دهخداخاطئه . [ طِ ءَ ](ع مص ) گناه کردن . (دهار)... این کلمه مصدر باب خطاء است و این صیغة بندرت در مصادر مزید می آید چون عافیه که مصدر مزید عافی است . (اقرب الموارد)
قادراندازلغتنامه دهخداقادرانداز. [ دِ اَ ] (نف مرکب ) تیرانداز و کمانداری را گویند که تیر او خطا نکند. (برهان ) (ناظم الاطباء). و مخفف آن قدرانداز یعنی بی خطاء : کمند قادراندازان ندا