خضراءلغتنامه دهخداخضراء. [ خ َ ] (اِخ ) نام جایی است در یمامه و حاوی نخلستانهاست . (از معجم البلدان ).
خضراءلغتنامه دهخداخضراء. [ خ َ ] (اِخ ) نام دژیست در یمن در کوه وصاب از ناحیه ٔ زبید. (از معجم البلدان ).
خضراء دمنلغتنامه دهخداخضراء دمن . [ خ َءِ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزه ای که بر وی سرگین روید : چشم غره شد بخضراء دمن عقل گوید بر محک ماش زن .(مثنوی ).
جزیره ٔ خضراءلغتنامه دهخداجزیره ٔ خضراء. [ ج َ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) شهریست به اندلس که به آب محاط نیست و در جهت مقابل ناحیه ٔ غرب قرار دارد و نسبت بدان جزیری باشد تا التباس رخ ندهد. (ازمن
جزیره ٔ خضراءلغتنامه دهخداجزیره ٔ خضراء. [ ج َ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ بزرگی است در سرزمین زنگبار در دریای هند. این جزیره پهناور و بزرگ است که دریای نمک از هر سو به آن احاطه دارد
خیمه ٔ خضراءلغتنامه دهخداخیمه ٔ خضراء. [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ خ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان : ببر طناب هوی پیش از آنکه ایامت چهارمیخ کند زیر خیمه ٔ خضرا.خاقانی .
خضراء دمنلغتنامه دهخداخضراء دمن . [ خ َءِ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزه ای که بر وی سرگین روید : چشم غره شد بخضراء دمن عقل گوید بر محک ماش زن .(مثنوی ).
جزیره ٔ خضراءلغتنامه دهخداجزیره ٔ خضراء. [ ج َ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) شهریست به اندلس که به آب محاط نیست و در جهت مقابل ناحیه ٔ غرب قرار دارد و نسبت بدان جزیری باشد تا التباس رخ ندهد. (ازمن
جزیره ٔ خضراءلغتنامه دهخداجزیره ٔ خضراء. [ ج َ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ بزرگی است در سرزمین زنگبار در دریای هند. این جزیره پهناور و بزرگ است که دریای نمک از هر سو به آن احاطه دارد
خیمه ٔ خضراءلغتنامه دهخداخیمه ٔ خضراء. [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ خ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان : ببر طناب هوی پیش از آنکه ایامت چهارمیخ کند زیر خیمه ٔ خضرا.خاقانی .
طاق خضراءلغتنامه دهخداطاق خضراء. [ ق ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی طاق بازیچه رنگ است که آسمان باشد. (برهان ). آسمان : کیمخت سبز آسمان دارد ادیم بیکران خون شب است این بیگما