خصاملغتنامه دهخداخصام . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خصم شود.
خصاملغتنامه دهخداخصام . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر برای مخاصمه است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کسی داوری کردن . (تاج الم
خثعملغتنامه دهخداخثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) ابن انمار اراش .وی از قبیله کهلان ، از قوم قحطان و از جدهای جاهلی بوده و فرزندانش در سروات یمن و حجاز منزل داشته و بت ایشان نیز بروزگا
خثعملغتنامه دهخداخثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) فرزندان خثعم در تاریخ ، بنی خثعم نام گرفته اند. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ 1 ص 126) آنانرا از تخم ربیعه می آورد که بعضی از آنان بو
خثعملغتنامه دهخداخثعم . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ). || نام شتر نری بوده که او را کشته اند. (از منتهی
خامگویش اصفهانی تکیه ای: nepuwa / xâm طاری: xum طامه ای: napaxi طرقی: nepaxxi / xâm کشه ای: nepaxi / xâm نطنزی: napaxi / xum
حقاقلغتنامه دهخداحقاق . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حقة. || حقاق العرفط؛ نهال های درخت عرفط. (منتهی الارب ). || خصام . || نزق الحقاق ؛خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه . (منتهی الارب ).
خصومةلغتنامه دهخداخصومة. [ خ ُ م َ ] (ع مص ) مخاصمه . (منتهی الارب ). مصدر دیگریست برای خصام و مخاصمه . رجوع به «خصام » و «مخاصمه » در این لغت نامه شود.
ذکاءالرومیلغتنامه دهخداذکاءالرومی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن . در معجم الادباء ج 7 در شرح حال منصوربن اسماعیل بن عمر از ضریر رأس عینی می آورد: و کانت بینهما (ای بین ابی عبید القاضی و منصو
ثقافلغتنامه دهخداثقاف . [ ث ِ ] (ع اِ) آنچه نیزه و تیر را بدان راست کنند. || قالب نیزه . ج ، ثُقُف . || شکلی است از اشکال رمل . || ثفف ؛ یعنی مخاصمت و جدال . و فی الحدیث اذا ملک