خشینهلغتنامه دهخداخشینه . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) هر چیز سیاه رنگ مایل بکبودی .(از برهان قاطع). چرمه رنگ (نسخه ای از اسدی )، رنگی بود میان کبود و سیاهی (نسخه ای از اسدی ) : کوهسار
خشینهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتیره؛ کبود: ◻︎ کوهسار خشینه را به بهار / گه فرستد لباس حورالعین (کسائی: ۶۲).
خشینه رنگلغتنامه دهخداخشینه رنگ . [ خ َ ن َ / ن ِ رَ ] (اِ مرکب ) باز خشین . بازی بود رنگش میان کبود و سیاه و سبزو سپید یعنی خشینه رنگ . (نسخه ای از لغت نامه اسدی ).
خزینه ٔ حماملغتنامه دهخداخزینه ٔ حمام . [ خ َ ن َ / ن ِ ی ِ ح َم ْ ما ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) آن آبگیر از حمام که در وی آب گرم باشد و گاه بر آبگیر آب سرد هم اطلاق کنند. (ناظم الاطباء)
خشینه رنگلغتنامه دهخداخشینه رنگ . [ خ َ ن َ / ن ِ رَ ] (اِ مرکب ) باز خشین . بازی بود رنگش میان کبود و سیاه و سبزو سپید یعنی خشینه رنگ . (نسخه ای از لغت نامه اسدی ).
خشینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = خشینه۲. (اسم) نوعی باز با چشمهای سیاه و پرهای کبود در پشت.۳. ویژگی این نوع باز: باز خشین.
تزلغتنامه دهخداتز. [ ت َ ](اِ) مرغکی بود کوچک و لونش خشینه بود و نیک نتواندپریدن و در گلستانها بیشتر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 170). نام مرغی بود که بیشتر در بوستانها بود و
خشیلغتنامه دهخداخشی . [ خ َ ] (اِ) چیزی که سفیدی آن بینهایت باشد یعنی سپید سپید. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || خشینه ، سیاه تیره رنگ و به کبودی مایل . (برهان قاطع) (ناظم الاط