خشک اوزارلغتنامه دهخداخشک اوزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) ادویه و اوزار خشک مانند ادویه ٔ پلو و جز آن . (ناظم الاطباء). خشک ابزار. خشک افزار. رجوع به خشک ابزار شود.
خشک ابزارلغتنامه دهخداخشک ابزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) علفهای خوشبوی خشک . (از ناظم الاطباء). || آن قسمت از توابل که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه ترچون پیازو سیر. افحاء. (دستو
خشکفرهنگ انتشارات معین(خُ) [ په . ] (ص .) 1 - بدون رطوبت و نم . 2 - پژمرده . 3 - متعصب ، بدون انعطاف و نرمی . 4 - خالی از سبزه و گیاه . 5 - آن چه که درونش آب نباشد، بی آب . 6 - بدون
خشک ابزارلغتنامه دهخداخشک ابزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) علفهای خوشبوی خشک . (از ناظم الاطباء). || آن قسمت از توابل که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه ترچون پیازو سیر. افحاء. (دستو
خشک افزارلغتنامه دهخداخشک افزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) نخود، ماش ، عدس ، باقلا و امثال آن را گویند. (برهان قاطع). || آن قسمت از توابین که خشک است چون فلفل و دارچین و زیره نه تر چون پ
افزارلغتنامه دهخداافزار. [ اَ ] (اِ) کفش و پای افزار. (از آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). کفش . (از ناظم الاطباء). بمعنی کفش که پای افزار گویند. (جهانگیری ) : همو کلاه سری میدهد
توابللغتنامه دهخداتوابل . [ ت َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ تابِل و تابَل و توبَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مصالح طعام ، مثل زیره وقرنفل و فلفل و غیره . (غیاث اللغا