خشک آبادلغتنامه دهخداخشک آباد. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان ، واقع در 24 هزارگزی شمال خاور راه اردستان و 2 هزارگزی شمال باختر اردستان به کاشان ، محصول آنج
علی آباد خشکلغتنامه دهخداعلی آباد خشک . [ ع َ دِ خ ُ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان ابراهیم آباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری سعیدآباد و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ ب
خاک آبادلغتنامه دهخداخاک آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 15 هزارگزی خاور الیگودرز کنار راه مالرو چالسپار به دره سفید. ناحیه ای است کوهستانی
خشنابادلغتنامه دهخداخشناباد. [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد بر راه پارس [ از ناحیت کرمان ] (حدود العالم ). در فارسنامه ٔ ناصری چنین آمده : میانه ٔ شمال و مشرق فرک از سرسیرات فارس است . ه
خشکبادsukhovei/ suchoveiواژههای مصوب فرهنگستانباد خشک و گرم و غبارین در استپهای جنوبی روسیه متـ . سوخووی
خشکفرهنگ انتشارات معین(خُ) [ په . ] (ص .) 1 - بدون رطوبت و نم . 2 - پژمرده . 3 - متعصب ، بدون انعطاف و نرمی . 4 - خالی از سبزه و گیاه . 5 - آن چه که درونش آب نباشد، بی آب . 6 - بدون
علی آباد خشکلغتنامه دهخداعلی آباد خشک . [ ع َ دِ خ ُ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان ابراهیم آباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری سعیدآباد و 4 هزارگزی راه شوسه ٔ ب
برالیکلغتنامه دهخدابرالیک . [ ب ِ ] (اِ) گونه ای از آلوی وحشی در جنگلهای خشک خرم آباد و لرستان . رجوع به جنگل شناسی ص 241 شود.
شوشترلغتنامه دهخداشوشتر. [ ت َ ] (اِخ )تعریب آن تُسْتَر است . (از معجم البلدان ). نام شهری است در خوزستان . (برهان ). لقب آن دارالمؤمنین . (فرهنگ خطی ). تستر. ششتر. شهری است به
خشکلغتنامه دهخداخشک . [ خ ِ ] (اِ) نام درختچه ای است که میان سلماس و ارومیه و در شاه آباد غرب در یک هزار و ششصدگزی و در فارس در نقاط خشک در 1900گزی دیده میشودو آنرا گااوبا نیز
قاسم آبادلغتنامه دهخداقاسم آباد. [ س ِ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه رامسر به لنگرود میان شیخ زاهد و خشک رود. در 501700 متری طهران واقع است .