خشکشdrying 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر کردن مادۀ پوششی از حالت مایع به جامد با تبخیر حلاّلها یا ایجاد واکنشهای فیزیکی ـ شیمیایی یا هر دو متـ . خشک شدن
خشک زدنلغتنامه دهخداخشک زدن . [ خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) مبهوت شدن . حیرت بسیارکردن که دیگر عملی از آدم ساخته نباشد. چون : فلانی در برخورد با فلان کس خشکش زد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خشکلغتنامه دهخداخشک . [ خ ُ ] (ص ) مقابل تر. (از برهان قاطع). یابس و چیزی که تری و رطوبت نداشته باشد . (از ناظم الاطباء). یابس . بِسَر. (یادداشت بخط مؤلف ). آنچه که در آن رطوبت و نم وجود ندارد. آب خود از دست داده . جاف . ضامل . هَشیم . (منتهی الارب ). حَفیف . (دهار). جامد. (یادداشت بخط مؤل
خشکشdrying 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر کردن مادۀ پوششی از حالت مایع به جامد با تبخیر حلاّلها یا ایجاد واکنشهای فیزیکی ـ شیمیایی یا هر دو متـ . خشک شدن
خشکشdrying 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر کردن مادۀ پوششی از حالت مایع به جامد با تبخیر حلاّلها یا ایجاد واکنشهای فیزیکی ـ شیمیایی یا هر دو متـ . خشک شدن
وادارخشکشforced drying 2/ force drying 2واژههای مصوب فرهنگستانخشک شدن پوشش براثر قرار گرفتن آن در دمایی بالاتر از دمای محیط و پایینتر از دمای معمول کورهپزی