خشنودفرهنگ مترادف و متضادبشاش، خرسند، خرم، خوش، خوشحال، خوشدل، راضی، سیر، شاد، قانع، مسرور ≠ غمگین، ناخرسند، ناخشنود
خشنودلغتنامه دهخداخشنود. [ خ ُ ] (ص ) راضی . خوشحال . مسرور. خوش . مسرور. خرسند. شادمان . (ناظم الاطباء) : داری گِنگی کلندره که شب و روزخواجه ٔ ما را ز کیر دارد خشنود. منجیک .جها
ارض (فعل ماض)دیکشنری عربی به فارسیخشنود و راضي کردن , لذت دادن(به) , مفتخر کردن , جبران کردن , خرسند کردن , راضي کردن , خشنود کردن , قانع کردن