خشمگینیلغتنامه دهخداخشمگینی . [ خ َ ] (حامص مرکب ) عصبانیت . غضبناکی . برآشفتگی . (یادداشت بخط مؤلف ). هضیمه . وَبَد، غَضِب . (منتهی الارب ). غضب آلودگی . (ناظم الاطباء).
غضبناکیلغتنامه دهخداغضبناکی . [ غ َ ض َ ] (حامص مرکب ) خشمگینی . (ناظم الاطباء). غضبناک بودن . خشمگین شدن .
غضبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخشم گرفتن؛ خشم کردن بر کسی؛ خشمگینی؛ خشم. غضب راندن بر کسی: [قدیمی] خشم و تندی نشان دادن بر او. غضب کردن: (مصدر لازم) خشم گرفتن؛ خشمگین شدن.
تبرطملغتنامه دهخداتبرطم . [ ت َ ب َ طُ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (زوزنی ). خشمگینی با ترش رویی . (از اقرب الموارد). || بخشم آمدن از سخن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج )
تعاتبلغتنامه دهخداتعاتب . [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) با یکدیگر عتاب کردن . (زوزنی ). با یکدیگر خشم گرفتن و همدیگر خشمگینی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تندیلغتنامه دهخداتندی . [ ت ُ ] (حامص ) درشتی . (آنندراج ). سختی و شدت و درشتی . (ناظم الاطباء). خشمگینی .غضبناکی . عصبانیت . (فرهنگ فارسی معین ) : دل شاه ترکان پر از خشم و جوش