خشاشهلغتنامه دهخداخشاشه . [ خ َ / خ ِ / خ ُ ش َ ] (ع اِ) واحد خشاش یعنی یکی گنجشک . (منتهی الارب ). || یکی از حشرات الارض . (منتهی الارب ).
خساسهلغتنامه دهخداخساسه . [ خ َ س َ ] (ع اِمص ) فرومایگی .(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
خساسهلغتنامه دهخداخساسه . [ خ َس َ ] (ع مص ) خسیس شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از مصادر زوزنی ). || حقیر شدن . خوار شدن . (از مصادر زوزنی ). || ناکس شدن . فرومایه شدن . (دهار).
خساسهلغتنامه دهخداخساسه . [ خ ُ س َ ] (ع اِ) آنچه اسب به وی تعلل کند. (منتهی الارب ). || مال اندک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || اسب دوانی . (از ناظم الاطباء).
خصاصهلغتنامه دهخداخصاصه . [ خ ُ ص َ ] (اِخ ) شهرکی است در دیار بنی زبید و بنی الحارث بن کعب بین حجاز و تهامة. (از معجم البلدان ).
خاناوینلغتنامه دهخداخاناوین . (اِخ ) دهی است از دهستان شینتال بورش خشاشه ٔ شهرستان خوی . این ده در 38500 گزی جنوب باختری سلماس و 8 هزارگزی مرز ایران و ترکیه قرار دارد. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیر و سالم ، دار