خس الکلبلغتنامه دهخداخس الکلب . [ خ َس ْ سُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) شوک الدراجین . مشطالرعی . دینسافوس . گیاه خارداری است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دینسافوس شود.
خس البریلغتنامه دهخداخس البری . [ خ َس ْ سُل ْ ب َرْ ری ی ] (ع اِ مرکب ) کاهو بیابانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خس الحمارلغتنامه دهخداخس الحمار. [ خ َس ْ سُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) شنگار. شنجار. (منتهی الارب ). بقلةالیهودیه و قسمی از آن که دشتی باشد ضُنخُس نام دارد، انقلیا. حمیرا. خالوما. قالقس
خس السلاطهلغتنامه دهخداخس السلاطه . [ خ ُس ْ سُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) طلحسقوق . کاسنی صحرائی . هندباء بری . یعیضه .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کاسنی صحرائی شود.
خس السلاطهلغتنامه دهخداخس السلاطه . [ خ ُس ْ سُس ْ س َ طَ ] (ع اِ مرکب ) طلحسقوق . کاسنی صحرائی . هندباء بری . یعضیه .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کاسنی صحرائی شود.
خساللغتنامه دهخداخسال . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَسیل .(منتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به خسیل شود.
طوسکلغتنامه دهخداطوسک . [ س َ ] (اِ) نوعی از خار است که آن را بعربی شوکةالدراجین و خس الکلب ومشطالراعی خوانند. گویند اگر قدری از گل آن بکوبند و در شیر مالند شیر بسته گردد و اگر
عطشانلغتنامه دهخداعطشان . [ ع َ طَ ] (اِ) نوعی از خار است که آن را به تازی خس الکلب خوانند. (برهان ). نباتی است که به یونانی دیناقوس گویند. (اختیارات بدیعی ). نباتی است که آن را
دینالوسلغتنامه دهخدادینالوس . (یونانی ، اِ) معنای آن دائم العطش باشد و آن را خس الکلب و شوک الدارج و مشطالراعی گویند. خاری است دارای ساقه ٔ توخالی که از آب پر شود و چون آن را بشکنن
دیفساقوسلغتنامه دهخدادیفساقوس . (معرب ، اِ) نوعی از خار. شوک الدراجین . جِنا. مشطالراعی . خس الکلب . عطشان . (یادداشت مؤلف ). گیاهی است پرخار که برگهای آن شبیه ببرگ کاهواست . در بر