خسکدانهلغتنامه دهخداخسکدانه . [ خ َس َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تخم کافشه که به عربی قرطم گویند. (از ناظم الاطباء). تخم کاژیره که آن را به عربی حب العصفر خوانند. (از برهان قاطع). تخم
خشکدانهلغتنامه دهخداخشکدانه . [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شوران . (منتهی الارب ). رجوع به شوران شود.
خاکدانهsoil aggregate, aggregate 4واژههای مصوب فرهنگستانواحدی از تودۀ خاک شامل ذرات خاک منسجم و بههمچسبیده مثل کلوخ و ریزدانه و دانه
خاکدان، خاکدانفرهنگ مترادف و متضاد۱. مزبله ۲. دنیا، عالمسفلی، ۳. زمین، ارض، کرهخاکی، جهان ≠ عالمعلوی، ملکوت
قنطوریونلغتنامه دهخداقنطوریون . [ ق َ ] (معرب ، اِ) دوایی است و آن دو قسم میباشد: کبیر و صغیر. کبیر آن را قنطوریون غلیظ خوانند. برگ آن ببرگ گردکان و بارش به خسکدانه ماند و صغیر آن ر
لباب القرطملغتنامه دهخدالباب القرطم . [ ل ُ بُل ْ ق ُ طُ ] (ع اِ مرکب ) مغزدانه ٔ کافشه است . (فهرست مخزن الادویه ). مغز خسکدانه . گرم و خشک بود و مسهل بلغم بود و قولنج بگشاید و استسقا
خشکدانهلغتنامه دهخداخشکدانه . [ خ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شوران . (منتهی الارب ). رجوع به شوران شود.
کاکیانلغتنامه دهخداکاکیان . (اِ) خسک دانه که به عربی قرطم گویند. (آنندراج ) (شعوری ج 2 ورق 251) (فهرست مخزن الادویه ). و به هندی کروکسم کابیخ نامند. (فهرست مخزن الادویه ). کافشه و
حب العصفرلغتنامه دهخداحب العصفر. [ ح َب ْ بُل ْ ع ُ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) قرطم . تخم کاجیره . خسک دانه .