خسةلغتنامه دهخداخسة. [ خ ِس ْ س َ ] (ع مص ) خسیس شدن . (منتهی الارب ). پست شدن . خوار شدن . (از دهار). رجوع به خساسه شود.
حدلغتنامه دهخداحد. [ ح َدد ] (ع اِ) حائل میان دو چیز. (منتهی الارب ). حاجز بین دو شی ٔ. فاصل میان دو چیز. فصل . الفصل بینک وبینه . (تعریفات جرجانی ). || نهایت هرچیز.منتهای هر
خسفلغتنامه دهخداخسف . [ خ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ماده شتر و در زمستان زود خشک شدن آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خسفت الناقه . || خسیف و
خللغتنامه دهخداخل . [ خ َل ل ] (ع مص ) سوراخ نافذ کردن در چیزی . منه : خل الشیی ٔ خلا. || زبان شتربچه را شکافتن و چوب در آن کردن تا شیر نمکد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (
خزلغتنامه دهخداخز. [ خ َزز ] (ع مص ) خار بر سر دیوارنهادن تا کس برآمدن نتواند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). پرچین بردیوار نهادن . (از تا
اسفیداجلغتنامه دهخدااسفیداج . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب سفیداب یا سفیدا، چه در کلمه ای که آخر آن الف باشد در حالت تعریب جیم زیاده کنند و در عرف آنرا سفیده ٔ کاشغری گویند. (غیاث