خسرو اوللغتنامه دهخداخسرو اول . [ خ ُ رَ / رُ وِ اَوْ وَ ] (اِخ ) خسرو انوشیروان . انوشیروان پادشاه ساسانی . (از مزدیسنا ص 204،222، 227). رجوع به انوشیروان پادشاه ساسانی شود.
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) [ خواجه ... ] قاضی ملک سمرقند بوده و مدرس مدرسه ٔ میرزا الغ بیک و با وجود فضل و کمال در غایت زهد و تقوی بوده و بسی طبع زیبا داشته
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ابن اردوان نام یکی از پادشاهان اشکانی است که نام دیگر او خسروبن اشغ است . رجوع به خسروبن اشغ شود.
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ابن اشغ. نام یکی از پادشاهان اشکانی است که دوازده سال بعد از اردوان بن اشغ سلطنت کرد. «تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2577 از تاریخ گزید
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ابن بلاش بن نرسی . نام یکی از پادشاهان اشکانی است که چهل سال سلطنت کرد. (تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2581 از تاریخ ناسخ التواریخ ).
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ابن حمزه مؤدب . وی از مردم آرم [ عارِ ] طبرستان بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
اسپبدسلغتنامه دهخدااسپبدس . [ اَ پ ِ ب ِ دِ ] (اِخ ) عم ّ خسرو اول انوشیروان که به امر او بهلاکت رسید. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه ٔ یاسمی ص 267).
یزدان دادلغتنامه دهخدایزدان داد. [ ی َ ] (اِخ ) نام دختر خسرو اول انوشیروان به نوشته ٔ ابن بلخی . (از یادداشت مؤلف ) : مادرش فیروز جشنده خمرابخت بنت یزدان داد بنت انوشروان . (فارسنا
کسریلغتنامه دهخداکسری . [ ک ِ را ] (اِخ ) خسرو. نام انوشیروان عادل . (ناظم الاطباء) (برهان ). لقب نوشیروان . (آنندراج ) خسرو اول : جزای حسن عمل بین که روزگار هنوزخراب می نکند با
پطرس پاطریسیوسلغتنامه دهخداپطرس پاطریسیوس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) نام سفیری است که از جانب دربار بیزانس بحضور خسرو اول [ انوشروان ] بسفارت سیاسی فرستاده شد و عامل مصالحه ٔ سال 652 م . گردید و
زاذویهلغتنامه دهخدازاذویه . [ ی َ ] (اِخ ) زاذی . پاذگوسپان شمال آذربایجان است و انوشروان (خسرو اول ) نامه ای بدو نوشته است و طبری آن نامه را آورده است . (ایران در زمان ساسانیان ص