خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ ] (ع اِمص ) زیان . زیانکاری . نقصان مایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || هلاکی . (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) خسران . (منتهی
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ س َ ] (اِ) یخ و آن آبی است که در زمستان مانند شیشه می بندد. (از برهان قاطع).
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ س َ ] (ع مص ) خسران . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خسران شود.
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ ُ ] (ع اِ) زیان . ضرر. نقصان در بیع و تجارت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (مص ) خسران . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ ُ س ُ ] (اِ) پدرزن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : چه نیکو سخن گفت یاری بیاری که تا کی کشیم از خسر ذل و خواری . رودکی .به دل گفت با این سخن جنگ نیست
خثرلغتنامه دهخداخثر. [ خ َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر. (از متن اللغة). کلچیدن . بستن شیر. || کم کردن آب
خثرلغتنامه دهخداخثر. [ خ َ ث َ ] (ع مص ) استحیاء. || در خانه ماندن و برای کسب و روزی از خانه بیرون نرفتن . رجوع به خَثر شود.
خصرلغتنامه دهخداخصر. [ خ َ ص َ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خصرلغتنامه دهخداخصر. [ خ َ ص ِ ] (ع ص ) سرد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).- ماء خصر ؛ آب سرد. (منتهی الارب ).
خَسِرَفرهنگ واژگان قرآنزيان کرد (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خُسْرٍفرهنگ واژگان قرآنزيان (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خَسِرَفرهنگ واژگان قرآنزيان کرد (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خُسْرٍفرهنگ واژگان قرآنزيان (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خُسْرَانُفرهنگ واژگان قرآنزيان (کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)
خَسِرُواْفرهنگ واژگان قرآنزيان کردند(کلمه خسر يا خسران به معني از دست دادن سرمايه است ، يا همهاش و يا بعضي از آن)