خسته بندلغتنامه دهخداخسته بند. [ خ َ ت َ / ت ِب َ ] (اِ مرکب ) پارچه ای را گویند که چون دستی یا پایی شکسته باشد بدان بندند . (از برهان قاطع). نوار مانندی که دست و پای شکسته و دیگر ز
خسته بندفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پارچه، نوار، و مرهمی که بر روی زخم و جراحت میبندند.۲. (اسم، صفت) شکستهبند.
خسته بندی کردنلغتنامه دهخداخسته بندی کردن . [ خ َ ت َ / ت ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جراحت بندی کردن . زخم بندی کردن . (یادداشت مؤلف ). || جراحی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خسته بندیلغتنامه دهخداخسته بندی . [ خ َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خسته بند. جراحت بندی . زخم بندی . (یادداشت بخط مؤلف ). || جراحی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازپاافتاده، کمتوان، فرسوده، کوفته ۲. فگار، مجروح ۳. درمانده، زله، عاجز، کسل، مانده، بیطاقت، وامانده ≠ سرحال، قبراق
خسته بندیلغتنامه دهخداخسته بندی . [ خ َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خسته بند. جراحت بندی . زخم بندی . (یادداشت بخط مؤلف ). || جراحی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خسته بندی کردنلغتنامه دهخداخسته بندی کردن . [ خ َ ت َ / ت ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جراحت بندی کردن . زخم بندی کردن . (یادداشت مؤلف ). || جراحی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
جراحت بندیلغتنامه دهخداجراحت بندی . [ ج ِ ح َ ب َ ] (حامص مرکب ) شکسته بندی . جراحی . خسته بندی . زخم بندی . و رجوع به جراحت بند شود.
تخته بندلغتنامه دهخداتخته بند. [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِمرکب ) پارچه ای را گویند که چون کسی را دست بشکند یااز جا بدر رود تخته ها بر آن نصب کنند و آن پارچه رابر آن تخته ها و دست شکست