خزاعةلغتنامه دهخداخزاعة. [ خ ُ ع َ ] (اِخ ) نام پادشاهی است که بعد از قحط به مکه آمد. (شرفنامه ٔ منیری ) : خزاعه بیامد چو او گشت خاک برنج و به بیداد و بی ترس و باک .فردوسی .
خزاعةلغتنامه دهخداخزاعة. [ خ ُ ع َ ] (ع اِ) قطعه ٔ بریده از چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خزاعةلغتنامه دهخداخزاعة. [ خ ُ ع َ] (اِخ ) نام حی ای است از ازد و از آن جهت این قوم را خزاعه می گویند که ازد چون از مکه خارج شدند تا در دیگر شهرها پراکنده شوند قسمتی از قوم ازد ا
خزانةدیکشنری عربی به فارسیرختدان , رختان , گنجه کشودار , چارپايه زير مستراح دستي , کمد , ميز ياقفسه اشپزخانه , ميز ارايش , ميز کشودار واينه دار , قفل کننده , قفسه قفل دار , قفسه قفل دار
خزاعیلغتنامه دهخداخزاعی . [ خ ُ عی ی ] (ص نسبی ) منسوب به خزاعة که قبیله ای است از اعراب . (انساب سمعانی ).
ابوغبشانلغتنامه دهخداابوغبشان . [ اَ غ َ ] (اِخ ) محترش بن خلیل از قبیله ٔ خزاعه . این مرد داستان و مثل گولی و غبن معامله و ندامت و پشیمانی است ، چه وقتی در مستی سدانت کعبه را که در
قمیرلغتنامه دهخداقمیر. [ ق ُ م َ ] (اِخ ) ابن حبشةبن سلول از خزاعه از ازداز قحطان جد جاهلی است . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 798).