خریصلغتنامه دهخداخریص . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) آب سرد. || آب گردآمده ٔ در پهنای خرمابن و جز آن . || آگنده . پر. || حوض فراخ مانندی که در آن آب ریزد. || کرانه ٔ جوی . || آداک دریا. |
خریصلغتنامه دهخداخریص . [ خ َ ] (ع ص ) خارص . خَرِص . نعت است از خَرَص . (از منتهی الارب ). رجوع به خَرَص شود.
خریسلغتنامه دهخداخریس . [ خ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش بندپی شهرستان بابل ، واقع در چهل هزارگزی جنوب بابل و فعلا مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
عمارةلغتنامه دهخداعمارة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از حیدة، از خریص ، از خرصة، از فدعان . (از معجم قبائل العرب از عشائرالشام وصفی زکریا ج 2 ص 263).