خریدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بایع، مشتری ≠ فروشنده ۲. طالب، مشتاق، خواهان، علاقهمند، مشتاق ≠ بیعلاقه، بیزار
خریدارلغتنامه دهخداخریدار. [ خ َ ] (نف ) خریدکننده . مشتری . (ناظم الاطباء). خَرَندَه ، بایع، بَیِّع. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خریدار من ترا بدو چیز. رودکی .ز هر سو فراوان خریدار
خریدار داشتنلغتنامه دهخداخریدار داشتن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) بازار داشتن . واجد خریدار بودن . گرم بازار داشتن . || طالب داشتن . موافق داشتن .
خریدار شدنلغتنامه دهخداخریدار شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) میل بخرید چیزی کردن . موافق خرید چیزی شدن . || طالب شدن . موافق شدن . علاقه مند شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ز رومی سخنها