خرگوش سفیدلغتنامه دهخداخرگوش سفید. [ خ َ ش ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی خرگوش سفیدرنگ اهلی است و در آزمایشگاهها برای تجربه و کار آزمایشگاهی بکار می رود.
خرگوشگویش اصفهانی تکیه ای: xarguš طاری: hargöš طامه ای: xarguš طرقی: hargöš کشه ای: hargiš نطنزی: xerguš
اروپالغتنامه دهخدااروپا. [ اُ ] (اِخ ) اروبی . (حدود العالم ). اوربی . (التفهیم ). اَوَرفی . اروفا. (دمشقی ). یکی از پنج قاره ٔ عالم و نزدقدما یکی از سه قسم آبادانی شمال . (حدود
خرگوشلغتنامه دهخداخرگوش . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف . گویند ماده ٔ او را مانند زنان حیض آید. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حیوانی وحشی که گوشهای دراز دارد.
ارنب بریلغتنامه دهخداارنب بری . [ اَ ن َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی خرگوش نامند و بعربی خُزَز گویند و ارنب معرب از ارنبا سریانی است و آن حیوانیست معروف و گویند مث
بارتنگلغتنامه دهخدابارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجوا
طالحشقوقلغتنامه دهخداطالحشقوق . [ ] (اِ) بقلة الیهودیة. خس کاذب . (دزی ج 2 ص 19). گیاهی است که معمولاً یکسال عمر میکند و گاهی هم بیشتر دوام میکند. برگهای آن در دو طرف شاخه میروید ول