taskworkدیکشنری انگلیسی به فارسیکارهای کاری، وظیفه، خرحمالی، کارناخوشایند، خرکاری، کار معلوم، کاری که بعنوان وظیفه انجام میشود
taskworksدیکشنری انگلیسی به فارسیکارکرد، وظیفه، خرحمالی، کارناخوشایند، خرکاری، کار معلوم، کاری که بعنوان وظیفه انجام میشود
خرحمالیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگاری، کاربیمزد ۲. خرکاری ۳. زحمت بیهوده ومفت، تلاش بیپاداش، زحمت بیاجر، کارپرمشقت