خرپشتهگویش اصفهانی تکیه ای: rahbun طاری: xarpošta طامه ای: xarpošta طرقی: xarpošta کشه ای: xarpošta نطنزی: xarpošta
خراطینفرهنگ انتشارات معین(خَ) [ معر. خراتین ] (اِ.) کرمی دراز و سرخ رنگ که در جاهای نمناک و مرطوب بوجود می آید.
trussدیکشنری انگلیسی به فارسیخرپا، خوشه، کوک زن، شکم بند، بقچه، فتق بند، بستن، خوشه کردن، چوب بست زدن، بسیخ کشیدن، جفت کردن، گره زدن، دسته کردن، بهم بستن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن
خراتانلغتنامه دهخداخراتان . [ خ َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه نام دو ستاره ٔ روشن در دوش اسد که آنها را زبرةالاسد گویند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خراتگینلغتنامه دهخداخراتگین . [ خ َ ت َ ] (اِ) نام نوعی از سلاح جنگ باشد که پوشند و دربر کنند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). در آنندراج و انجمن آرای ناصری آمده