خرنوب قبطیلغتنامه دهخداخرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
خرنوبلغتنامه دهخداخرنوب . [ خ َ / خ ُ ](اِ) غلاف لوبیا. || گیاهی است دارویی ، بتازی خروب گویند. (از ناظم الاطباء). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : خرنوب بستانی و بری می باشد و بستانی
خرنوبفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرختی با شاخههای گرهدار، برگهای مرکب، گلهای زرد خوشهای، و میوۀ غلافدار، دراز، شیرین، و شبیه باقلا.
خرنوب بریلغتنامه دهخداخرنوب بری . [ خ َ ب ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرنوب نبطی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خرنوب نبطی در این شود.
خرنوب مصریلغتنامه دهخداخرنوب مصری . [ خ َ ب ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است و آنرا خرنوب قبطی نیز می نامند. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خرنوب قبطی شود.
کرتلغتنامه دهخداکرت . [ ک َ ] (اِ) نام میوه ٔ خاری است که آن را به عربی شوکة قبطیة گویند و آن میوه ای است شبیه به خرنوب شامی . معرب آن قرط باشد. (برهان ) (آنندراج ). بار و ثمر
شوکةلغتنامه دهخداشوکة. [ ش َ ک َ ] (ع اِ) خار. یکی شوک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).خار. تیغ. بور. تلو. تلی . شوک . لام . لَم . (یادداشت مؤلف ). شوکةالبیضاء و شوکةالمص
بابهلغتنامه دهخدابابه . [ ب َ ] (اِ) اسم ماهیست در تاریخ قبط جدید: و یقطف ببابه . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 140 ذیل کلمه ٔ خرنوب ).
سویقلغتنامه دهخداسویق . [ س َ ] (ع اِ) پست . (دهار) (منتهی الارب ). پست که بهندی سَتوگویند. (آنندراج ) (غیاث ). پست . تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم ، جو، نبق ، سیب ، کدو، ح