خرنجاکلغتنامه دهخداخرنجاک . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی ، خرنجاس . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
خرنجاسلغتنامه دهخداخرنجاس . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : دمور و خرنجاس با او برفت .فردوسی .
خرنجاشلغتنامه دهخداخرنجاش . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی . (از برهان قاطع). ظاهراً «خرنجاس » است .
خرنجانلغتنامه دهخداخرنجان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیب کوه زاهدان بخش مرکزی شهرستان فسا، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری فسا و 5هزارگزی شوسه ٔ فسا به جهرم . این ده در دا
خرنجاکلغتنامه دهخداخرنجاک . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی ، خرنجاس . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
خرنجاسلغتنامه دهخداخرنجاس . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی . (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : دمور و خرنجاس با او برفت .فردوسی .
خرنجاشلغتنامه دهخداخرنجاش . [ خ ِ رَ ] (اِخ ) نام مبارزیست ایرانی . (از برهان قاطع). ظاهراً «خرنجاس » است .
خرنجانلغتنامه دهخداخرنجان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیب کوه زاهدان بخش مرکزی شهرستان فسا، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری فسا و 5هزارگزی شوسه ٔ فسا به جهرم . این ده در دا
کابوسلغتنامه دهخداکابوس . (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی انکبوس . استنبه . باروک . بخت . بختک . بَرخَفج . بَرخَفَج .بینی گلی . (فرهنگ نظام ). جاثوم . جثام . (منتهی الارب ). خانق .