خرمای خشکلغتنامه دهخداخرمای خشک . [ خ ُ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرماخارک . خرماخرک . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر جزوی بسایی با شیره ٔ خارک سبز که خرمای خشک خوانندش به بینی بازافکنی رعاف بازگیرد. (الابنیه فی حقایق الادویه ).
خرماءلغتنامه دهخداخرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب ). عین الصفراء. (معجم البلدان ).
خرماءلغتنامه دهخداخرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه . (معجم البلدان ).
خرمائیلغتنامه دهخداخرمائی .[ خ ُ ] (ص نسبی ) برنگ خرما. (یادداشت بخط مؤلف ).- موی خرمائی ؛ موی برنگ خرما. (یادداشت بخط مؤلف ).
صقعللغتنامه دهخداصقعل . [ ص ِ ع َ ] (ع اِ) خرمای خشک یا خرمای خشک که در شیر تازه ٔ تر نهند. (منتهی الارب ). خرمای خشک . (مهذب الاسماء). خرمای خشک که اندر شیر تازه نهند و بعضی گویند صقعل خرما و مسکه است که با هم خورند. (از بحر الجواهر).
خرماخارکلغتنامه دهخداخرماخارک . [ خ ُ ما رَ ] (اِ مرکب ) غوره ٔ خرما. خرماخَرَک . خرمای خشک . (یادداشت بخط مؤلف ).