خرمای ترلغتنامه دهخداخرمای تر. [ خ ُ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رُطَب . (یادداشت بخط مؤلف ). نوعی خرماست .
خدای ترسلغتنامه دهخداخدای ترس . [ خ ُ ت َ ] (نف مرکب ) خداترس . آنکه از خدای ترسد. آنکه از خدا بیم دارد. کنایه از متقی و پرهیزگار : جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بود. (نو
خدای داد ترکمانلغتنامه دهخداخدای داد ترکمان . [ خ ُ دِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) وی یکی از سرداران ظهیرالدین بابر است و چون در جنگ بین ظهیرالدین بابر و سلطان اوزبک خان شیبانی هزیمت بر قشون بابر افت
خرمای نیمرسگویش اصفهانی تکیه ای: nâras طاری: xârak طامه ای: --------- طرقی: ormâkâlak / xarak کشه ای: --------- نطنزی: ----------
نؤولغتنامه دهخدانؤو. [ ن َ ئو ] (اِ) خرمای تر و تازه . (برهان قاطع) (آنندراج ). خرمای تازه . نوو. (ناظم الاطباء).
سردوخلغتنامه دهخداسردوخ . [ س ُ ] (ع اِ) خرمای تر نهاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرما که بر آن آب ریزند. (اقرب الموارد).