خرماستانلغتنامه دهخداخرماستان . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نخلستان . خرستان . (از ناظم الاطباء). حدیقه . (ربنجنی ). جایی که خرمابنان بسیار بوند. (شرفنامه ٔ منیری ) : باحة: خرماستانی داشت .
خرماستانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= نخلستان: ◻︎ تنی چند در خرقهٴ راستان / گذشتیم بر طرف خرماستان (سعدی۱: ۱۴۷).
خرماسانانArecalesواژههای مصوب فرهنگستانراستهای نخلمانند با فقط یک تیره و 189 سرده و حدود 2400 گونه که برخی از آنها اهمیت اقتصادی دارند؛ با اینکه همۀ گونههای خرماسانان بهجز تعداد کمی، محدود به منا
حایشلغتنامه دهخداحایش . [ ی ِ ] (ع اِ) خرماستان . (مهذب الاسماء). درختان انبوه (مفرد ندارد). (منتهی الارب ). || آب خانه (؟). (مهذب الاسماء). و رجوع به حائش شود.
خرستانلغتنامه دهخداخرستان . [ خ ُ رِ ] (اِ) خرماستان . نخلستان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 399).
مکرعاتلغتنامه دهخدامکرعات . [ م ُ رَ ] (ع اِ) خرماستان و جز آن که بر آب باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه در آب کاشته شود از درختان خرما و جز آن . || درخت خرما