خرغلتلغتنامه دهخداخرغلت . [ خ َ غ َ ] (اِمص مرکب ) حالت و عمل غلطیدن خر در روی خاک . مراغه . (یادداشت مؤلف ).
خرغلط زدنلغتنامه دهخداخرغلط زدن . [ خ َ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خرغلت زدن . رجوع به خرغلت زدن شود. تمریغ. تمرّغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرغلت زدنلغتنامه دهخداخرغلت زدن . [ خ َ غ َ زَدَ ] (مص مرکب ) غلتیدن خر در روی خاک که بسیار مطبوع این حیوان است . مراغه کردن خر. (یادداشت مؤلف ).
خراطینفرهنگ انتشارات معین(خَ) [ معر. خراتین ] (اِ.) کرمی دراز و سرخ رنگ که در جاهای نمناک و مرطوب بوجود می آید.
onyxesدیکشنری انگلیسی به فارسییونجه ها، عقیق، عقیق سلیمانی، عقیق رنگارنگ، سنگ جزع، تاریکی پایین قرنیه
خرغلط زدنلغتنامه دهخداخرغلط زدن . [ خ َ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خرغلت زدن . رجوع به خرغلت زدن شود. تمریغ. تمرّغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
مراغه زدنلغتنامه دهخدامراغه زدن . [ م َ غ َ / غ ِ زَ دَ ](مص مرکب ) خرغلت زدن . خرغلط زدن . تمرغ : خصمانت مراغه می زننداندر خوی هر چند که بی مرند در تبریزند.؟
مراغیدنلغتنامه دهخدامراغیدن . [ م َ دَ ] (مص ) غلطیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لوله شدن . (ناظم الاطباء). خرغلط زدن . مراغه کردن . (یادداشت مؤلف ).
مراغلغتنامه دهخدامراغ . [ م َ ] (ع اِ) غلطیدن گاه ستور. (منتهی الارب ). مراغة. جایگاه تمرغ دواب . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جای غلط زدن چارپایان . جای خرغلط زدن .
مراغهلغتنامه دهخدامراغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِمص ) غلتیدن . (لغت فرس اسدی ) (جهانگیری ). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس ) (اوبهی ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و