خرشوملغتنامه دهخداخرشوم . [ خ ُ ] (ع اِ) بینی کوه بر وادی یا زمین هموار. (منتهی الارب ). || کوه بزرگ . || زمین سخت و درشت . (منتهی الارب ).
خرشافلغتنامه دهخداخرشاف . [ خ ِ ] (ع اِ) زمین درشت از سنگ نرم که مثل دندان باشد و در آن رفتن نتوانند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرشفه .
کنگرلغتنامه دهخداکنگر. [ ک َ گ َ ] (اِ) رستنیی باشد معروف وآن بیشتر در کوهستان روید و کناره های برگ آن خارناک می باشد و آن را پزند و با ماست خورند. قوت باه دهد و عرق را خوشبوی ک