خرشفةلغتنامه دهخداخرشفة. [ خ َ ش َ ف َ ] (ع اِ) جنبش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آمیختگی سخن . || زمین درشت از سنگ نرم که مثل دندا
خرشفةلغتنامه دهخداخرشفة. [ خ َ ش َ ف َ ] (ع اِ) جنبش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آمیختگی سخن . || زمین درشت از سنگ نرم که مثل دندا
کنجرلغتنامه دهخداکنجر. [ ک َ ج َ ] (اِ) اسم فارسی خرشف است . (فهرست مخزن الادویه ). به فارسی کنگر. (از دزی ج 2 ص 492). رجوع به کنگر شود.
کنجرزدلغتنامه دهخداکنجرزد. [ ک َ ج َ زَ ] (اِ) کنگرزد و کنگری اسم فارسی نوعی از خرشف است . (از فهرست مخزن الادویه ).
سقولوسلغتنامه دهخداسقولوس . [ س َ ] (معرب ،اِ) اسم یونانی خرشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سقولیموس . (یادداشت مؤلف ).