خرزاذبن دارشادلغتنامه دهخداخرزاذبن دارشاد. [ خ ُ ذُ ن ُ ] (اِخ ) وی منجم و حاسب و شاگرد سهل بن بشر یهودی بود و کتاب الموالید و کتاب الاختیارات از اوست . (از ابن الندیم ).
خرزادبن اشتهلغتنامه دهخداخرزادبن اشته . [ خ ُ دُ ن ُ اَ ت َ ] (اِخ ) مکنی به ابومنصور التائی . وی از راویانست و از اخرم نقل حدیث کرد. خرزادبن اشته از محمدبن عباس اخرم از حسن بن عرفه از
خرزانلغتنامه دهخداخرزان . [ خ َ ] (اِ) روز اول سال ایرانیان که اول ِ بهار و عید نوروز باشد. (از ناظم الاطباء).
خرزانلغتنامه دهخداخرزان . [ خ َ ] (اِخ ) نام گردنه ٔ صعب المروری است در بین قزوین و طارم . (از ناظم الاطباء).
خرمابنلغتنامه دهخداخرمابن . [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) درختی است از طایفه ٔ نخیلات و از محصولات گرمسیری که دارای میوه ای است شیرین و لذیذ و گوارا موسوم بخرما و آنرا مخ نیز گویند و در
گشنی دادهلغتنامه دهخداگشنی داده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) میوه دارشده . || خرمابن باردارشده . (ناظم الاطباء).
خرزادبن اشتهلغتنامه دهخداخرزادبن اشته . [ خ ُ دُ ن ُ اَ ت َ ] (اِخ ) مکنی به ابومنصور التائی . وی از راویانست و از اخرم نقل حدیث کرد. خرزادبن اشته از محمدبن عباس اخرم از حسن بن عرفه از
خرزادلغتنامه دهخداخرزاد. [ خ ُ ] (اِخ ) ابن نرسی . وی نخستین حاکم ایرانی بدوره ٔ ساسانیان بود که بر یمن حکم راند. صاحب مجمل التواریخ و القصص می آورد: نام فارسیان که به یمن فرمان