خررلغتنامه دهخداخرر. [ خ ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز (بلوک خضرج لطیف ) واقع در 63هزارگزی شمال باختری اهواز و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ اهوازبه ا
خررنگ کنلغتنامه دهخداخررنگ کن . [ خ َرْ، رَ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) پارچه ٔ ملون برنگهای روستایی پسند بی دوام و کم قیمت . پارچه های با رنگ خوش و بی دوام و مانند آن . (یادداشت بخط
خررودلغتنامه دهخداخررود. [ خ َ ] (اِخ ) نام رودیست که در ولایت قزوین جاری می باشد و پس از اتصال با ابهررود و کردان تشکیل رود شور را می دهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خررنگ کنلغتنامه دهخداخررنگ کن . [ خ َرْ، رَ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) پارچه ٔ ملون برنگهای روستایی پسند بی دوام و کم قیمت . پارچه های با رنگ خوش و بی دوام و مانند آن . (یادداشت بخط
خررودلغتنامه دهخداخررود. [ خ َ ] (اِخ ) نام رودیست که در ولایت قزوین جاری می باشد و پس از اتصال با ابهررود و کردان تشکیل رود شور را می دهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
سابریلغتنامه دهخداسابری . [ ب ِ ] (اِخ ) خررج (؟) بن عثمان سعدی فروشنده ٔ سابری مکنی به ابوالخطاب از محدثان است . (سمعانی ).
رحمت آبادلغتنامه دهخدارحمت آباد.[ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو بخش قیدارشهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 126 تن . آب آن از رودخانه ٔخررود. محصول عمده ٔ آن غلات . صنایع دستی آنجا