خرد و خاکشی کردنلغتنامه دهخداخرد و خاکشی کردن . [ خ ُ دُ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد کردن . ریزه ریزه کردن . سخت بقطعات ریز از هم شکستن .
خرد و خاکشی شدنلغتنامه دهخداخرد و خاکشی شدن . [ خ ُ دُ ک ِشی ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد شدن . ریزه ریزه شدن .
خاکشیلغتنامه دهخداخاکشی . (اِ) خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند. (برهان قاطع). نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خُبَّه (به
نرم شدنلغتنامه دهخدانرم شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دَمَث . نُعومة. (تاج المصادر بیهقی ). لیان . (از ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ). ملاینه . (از منتهی الارب ). لین . (ترجما
خرد و خاکشی کردنلغتنامه دهخداخرد و خاکشی کردن . [ خ ُ دُ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد کردن . ریزه ریزه کردن . سخت بقطعات ریز از هم شکستن .
خرد و خاکشی شدنلغتنامه دهخداخرد و خاکشی شدن . [ خ ُ دُ ک ِشی ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد شدن . ریزه ریزه شدن .
خرد و خمیر شدنلغتنامه دهخداخرد و خمیر شدن . [ خ ُ دُ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خردشدن . خرد و خاکشی شدن . بقطعات بسیار ریز خرد شدن .