خردیلغتنامه دهخداخردی . [ خ ُ ] (اِ) مَرِق . مَرِقة. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده . (یادداشت بخط مؤلف ) : هر دو آن عاشقان ِ بی مزه اندغاب گشته چو سه شبه خردی . ابوالعبا
خردیلغتنامه دهخداخردی . [ خ ُ ] (حامص ) بچگی . کودکی . طفولیت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : حسرت نکند کودک را سود به پیری هرگه که بخردی بگریزد ز دبستان . ناصرخسرو.بخردی درش ز
خُردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ردی، کوچکی اندازه (جثه)، کوچکی ابعاد، کوچکی، کوتاهقدی، پَستی، کوتاهی پسوندها و پیشوندهای نشانۀ خردی و تصغیر: -ک، -چه، توله-، جوجه-، پسرک، آلوچه، ت
خردی پزلغتنامه دهخداخردی پز. [ خ ُ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه مَرَق پزد. مرقه پز. مَرّاق . خردی فروش : زین سپس شاید سنایی گر نگویی هیچ مدح زآن کجا ممدوح تو خردی پز و بقال مانده .سنایی .
خردی فروشلغتنامه دهخداخردی فروش . [ خ ُ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه مَرَق فروشد. مَرّاق . رجوع به خردی پز شود.
خردی پزلغتنامه دهخداخردی پز. [ خ ُ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه مَرَق پزد. مرقه پز. مَرّاق . خردی فروش : زین سپس شاید سنایی گر نگویی هیچ مدح زآن کجا ممدوح تو خردی پز و بقال مانده .سنایی .
خردی فروشلغتنامه دهخداخردی فروش . [ خ ُ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه مَرَق فروشد. مَرّاق . رجوع به خردی پز شود.
خُردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ردی، کوچکی اندازه (جثه)، کوچکی ابعاد، کوچکی، کوتاهقدی، پَستی، کوتاهی پسوندها و پیشوندهای نشانۀ خردی و تصغیر: -ک، -چه، توله-، جوجه-، پسرک، آلوچه، ت