خوردونکلالغتنامه دهخداخوردونکلا. [ خُرْ دو ک َ ](اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 2هزارگزی باختر شوسه ٔ آمل به محمودآباد. این دهکده در دشت واقع است با آب و
دونلغتنامه دهخدادون . (پسوند) مزید مؤخر امکنه است چون آبندون . بردون . پشته ازرک دون . جوزدون . چماردون کلا. خوردون کلا. دخ فندون . دزادون . روشن دون . شمله دون . کبوتردون . ک
پیروزلغتنامه دهخداپیروز. (ص ) فیروز. مظفر. غالب . منصور. نصرت یافته . مظفار. ظفرة. فاتح . بمعنی فیروز است که غالب شدن و غالب آمدن بر اعدا باشد. (برهان ) : لب بخت پیروز را خنده ای
ساسی کلاملغتنامه دهخداساسی کلام . [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است این دهستان بین دهستانهای لاله آباد گنج افروز و بندپی واقع، و هوای آن مرطوب و معتدل ، و
ثناءلغتنامه دهخداثناء. [ ث َ ] (ع اِ) آفرین . سخن نیکو. کلام جمیل . تمجید. تعریف . تحسین : ز دیدار رستم بجا ماندندز دورش فراوان ثنا خواندند. فردوسی .حسن سلیمان پیش امیر آمد و خد
ضدلغتنامه دهخداضد. [ ض ِدد / ض ِ ](از ع ، ص ، اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضد بکسر ضاد در لغت ناهمتا و نزد علماء علم کلام و فقهاء بمعنی مقابل باشد و نزد حکماء قسمی از م