خرده گیریلغتنامه دهخداخرده گیری . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) اعتراض . (یادداشت بخط مؤلف ). || نقد. انتقاد. (یادداشت بخط مؤلف ). عمل خرده گیر.
خردهگیریفرهنگ مترادف و متضاد۱. عیبجویی، عیبگیری، ۲. اعتراض، انتقاد، ایراد ≠ تحسین، تعریف، تمجید ۳. مذمت ۴. نقادی، نقد، نکتهگیری، نکتهسنجی، نکتهبینی
خرده گیری کردنلغتنامه دهخداخرده گیری کردن . [ خ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرده گرفتن . اعتراض کردن . نقد کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
تَنقِمُونَفرهنگ واژگان قرآنعیب می گیرید-خرده گیری می کنید(از نَقِمت به معنی انکار و خرده گیری و عقوبت زمانی یا عملی است)
خرده چینیلغتنامه دهخداخرده چینی . [ خ ُ دَ / دِ ](حامص مرکب ) خرده گیری . نقد. (یادداشت بخط مؤلف ).