خرده هیزملغتنامه دهخداخرده هیزم . [ خ ُ دَ / دِ زُ ] (اِ مرکب ) هیزمهای ریزه که پس از شکستن باقی می ماند. آشغال هیزم . هیزم خرده .
خردهدیکشنری فارسی به انگلیسیatom, bit, crumb, detail, dollop, driblet, fraction, grain, jot, matchwood, modicum, nub, odd, paring, peewee, scrap, shiver, sliver, smithereens, soupçon, spli
خردهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ریزۀ هرچیز.۲. مقدار کم و اندک از چیزی.۳. (صفت) کوچک.۴. پول خُرد؛ سکه.۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.۶. نکته.۷. [قدیمی، مجاز] نکته.۸. [قدیمی، مجاز] عیب؛ خطا. خرده گرفت
کثحمةلغتنامه دهخداکثحمة. [ ک ُ ح ُ م َ ] (ع ص ) لحیة کثحمة، ریش ستبر و کوتاه و مرغول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریش انبوه و درهم پیوسته . (از اقرب الموارد). || کثحمة من درین ؛