26 فرهنگ

1296 مدخل


خرده

xorde

۱. ریزۀ هر‌چیز.
۲. مقدار کم و اندک از چیزی.
۳. (صفت) کوچک.
۴. پول خُرد؛ سکه.
۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.
۶. نکته.
۷. [قدیمی، مجاز] نکته.
۸. [قدیمی، مجاز] عیب؛ خطا.
⟨ خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی: ◻︎ انوری بی‌خردگی‌ها می‌کند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری: ۲۴۰).

۱. اعتراض، ایراد
۲. عیب، نقص
۳. تکه، قطعه
۴. اندک، کم
۵. دقیقه، نکته

atom, bit, crumb, detail, dollop, driblet, fraction, grain, jot, matchwood, modicum, nub, odd, paring, peewee, scrap, shiver, sliver, smithereens, soupçon, splinter, touch, trivial, whit