خردآموزلغتنامه دهخداخردآموز. [ خ ِ رَ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ خرد. کنایه از راهبر عقل می باشد. عقل آموز. هادی و راهنما : خرد آنست که بیشت نفرستم بسفرکه شد این بار فراقت خردآموزپدر.سوزنی .
گوزلغتنامه دهخداگوز. (اِ) گردکان . (برهان ). گوز [ گ َ / گُو ] : یکی نامجوی و دگر شادروزمرا بخت بر گنبد افشاند گوز. فردوسی .رفیقا بیش ازین پندم میاموزکه بر گنبد نپاید مر تورا گوز. <p class
بیشلغتنامه دهخدابیش . (ص ، ق ) زیادتی و افزونی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیادت . زیاده . بَس . بسیار. افزون . فزون . علاوه .مقابل کم . وَس . کثیر. (یادداشت مؤلف ) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون . رودکی .<b