خرجلغتنامه دهخداخرج . [ خ َ ] (ع اِ) بیرون شد از مال هرچه باشد. هزینه . دررفت . رفتیه . ضد درآمد. (ناظم الاطباء). هزینه . (صحاح الفرس ) (محمدبن عمر). خورد خور. (یادداشت بخط مؤ
reimbursedدیکشنری انگلیسی به فارسیبازپرداخت شده، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، جبران کردن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن
reimbursesدیکشنری انگلیسی به فارسیبازپرداخت می شود، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، جبران کردن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن
reimburseدیکشنری انگلیسی به فارسیبازپرداخت، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، جبران کردن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن
reimbursingدیکشنری انگلیسی به فارسیبازپرداخت، پرداختن، خرج چیزی را دادن، باز پرداخت کردن، باز پرداختن، جبران کردن، هزینه کسی یا چیزی را پرداختن
صورت دادنلغتنامه دهخداصورت دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را صورت چیزی دادن و آنرا بشکل وی در آوردن . مبدل ساختن : آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه . مولوی . || در تداو