خرج شدنلغتنامه دهخداخرج شدن . [ خ َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) مصرف شدن . بکار رفتن : و آنرا که زکام بسیار افتد اندر حال تندرستی گرمابه و عرق آوردن سود دارد ازبهر آنکه رطوبتها و بخارها که
خرج راه شدنلغتنامه دهخداخرج راه شدن . [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) در راه سفر مردن . (آنندراج ) : مرو ز راه به امیدتوشه ٔ دگران که چون پیاده ٔ حج خرج راه خواهی شد.صائب (از آنندراج ).
صرف شدنلغتنامه دهخداصرف شدن . [ ص َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بکار رفتن . هزینه شدن . خرج شدن : صرف شد آن بدره هوا در هوامفلس و بدره ز کجا تا کجا. نظامی .سعدی اگر خون و مال صرف شود در وص
هزینه شدنلغتنامه دهخداهزینه شدن . [ هََ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صرف شدن . خرج شدن : زخمی رسید بر دل خاقانی کاوقات او هزینه ٔ مرهم شد.خاقانی .
نفله شدنلغتنامه دهخدانفله شدن . [ ن ِ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، از میان بشدن . مردن . بی فایدتی تلف شدن . مردن نه برای مقصدی . (یادداشت مؤلف ). || نه به موقع خویش صرف شدن
دانگیلغتنامه دهخدادانگی . (ص نسبی ) منسوب به دانگ . || هم خرج شدن بطور تساوی در گردش و یا ناهار و یا شام . پیک نیک . شرکت در ادای مخارج و مهمانی و یا سفری یا خرید چیزی . مهمانی د
صرففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خرج کردن.۲. انفاق کردن مال.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغههای کلمات عربی بحث میکند و قواعدی برای نقل صیغههای افعال بهدست می