خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عبیداﷲبن جعفر... پسر ابومحمدبن عبیداﷲبن جعفر است . وی از راویان ثقة بود و بسوی عراق رفت و از ابوالحسن علی بن عبداﷲ الواسط
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) ابوسعد الخرجوشی . ابن طاهر مقدسی گوید: اما ابوالفرج محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبیداﷲبن جعفربن احمدبن خرجوش بن عطیةبن معن بن بکربن سنان شیراز
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) ابومحمدبن عبیداﷲبن جعفربن احمدبن خرجوش بن عطیةبن معن بن بکربن سنان خرجوشی شیرازی ، از اهل شیراز و ازراویان بود. وی از ابوبکر محمدبن یحیی
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) عبدالملک بن ابی عثمان محمدبن ابراهیم خرجوشی ، مکنی به ابوسعد. وی از اهل نیشابور و امامی زاهد و فاضل بود و بمصالح مردمان قیام میکرد و میک
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن جعفر... نواده ٔ ابومحمدبن عبیداﷲبن جعفر است . او ببغداد سکنی گزید و مردی ثقه و صدوق بود. از ابوعبداﷲبن خفیف شیرازی و ابوا
خروشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بانگبرآوردن، خروش برآوردن، فریاد کردن، بانگزدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن، ۲. زاری کردن، ضجه کشیدن، بهفغانآمدن ۳. خروشان شدن ۴. بهتلاطمآمدن، مت
خرگوشیلغتنامه دهخداخرگوشی . [ خ َ ] (اِخ ) عبدالملک بن ابی عثمان نیشابوری خرگوشی ، مکنی به ابوسعید (خرجوشی ). از فقیهان بود و بسال 408 هَ . ق . درگذشت و او را «تهذیب الاسرار فی طب
خرگوشیلغتنامه دهخداخرگوشی . [خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خرگوش که نام کوچه ای است به نیشابور. (از انساب سمعانی ). رجوع به خرجوشی شود.
خرگوشلغتنامه دهخداخرگوش . [ خ َ ] (اِخ ) نام کوچه ای بوده به نیشابور و معرب آن خرجوش است . از آنجاست ابوسعید عبدالملک بن ابی عثمان خرگوشی که از فقیهان معروف بوده است . (قاموس الا