خراشیدنگویش اصفهانی تکیه ای: bexrâši طاری: xerâš(mun) طامه ای: xerâšnâɂan طرقی: xörâšnâymun کشه ای: xerâšiyâmun نطنزی: xorâšnâɂan
خراشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خراش دادن، زخم کردن، مجروح ساختن، مجروح کردن ۲. تراشیدن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. خاریدن ۴. خدشهدار کردن، مخدوش کردن
خراشیدنلغتنامه دهخداخراشیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خاریدن . (ناظم الاطباء). شخودن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ریش کردن . مجروح ساختن . (ناظم الاطباء). نوک ناخنها کشیدن با کمی شدت بر تن
خراشیدنیلغتنامه دهخداخراشیدنی . [ خ َ دَ ] (ص لیاقت ) چیزی که استعداد خراشیدن دارد. آنچه خراش برمیدارد. آنچه خراش قبول می کند.