خرازیةلغتنامه دهخداخرازیة. [ خ َرْ را زی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از متصوفه بر روش ابوسعید خراز. خرازیان . رجوع به خرازیان در این لغت نامه شود.
خراجیةلغتنامه دهخداخراجیة. [ خ َ جی ی َ ] (ع اِ) نام نوعی از کتب است که درباره ٔ چگونگی پرداخت خراج و دریافت آن و معامله درباره ٔآن نوشته میشده است چه مسأله خراج در قرن یازدهم هج
خرازهلغتنامه دهخداخرازه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) خرزه . آلت تناسل . نره . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان زده بودند صف از
خرازةلغتنامه دهخداخرازة. [ خ ِ زَ ] (ع اِمص ) مشک دوزی . (از منتهی الارب ) (از قاموس ) (از تاج العروس ). || موزه دوزی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خرازیانلغتنامه دهخداخرازیان . [ خ َرْ را ] (اِخ ) نام فرقه ای است از صوفیان بر طریقت ابوسعید خراز. نام دیگر این فرقه ، خرازیه است . (کشف المحجوب هجویری ).
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) خرّاز. احمدبن عیسی بغدادی یکی از قدمای مشایخ صوفیه . عطار گوید او را لسان التصوف گفتند و این لقب از بهر آن دادند که در این امّت کس را
خراجیةلغتنامه دهخداخراجیة. [ خ َ جی ی َ ] (ع اِ) نام نوعی از کتب است که درباره ٔ چگونگی پرداخت خراج و دریافت آن و معامله درباره ٔآن نوشته میشده است چه مسأله خراج در قرن یازدهم هج
خرازهلغتنامه دهخداخرازه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) خرزه . آلت تناسل . نره . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به خرزه در این لغت نامه شود : هیزان زده بودند صف از
خرازةلغتنامه دهخداخرازة. [ خ ِ زَ ] (ع اِمص ) مشک دوزی . (از منتهی الارب ) (از قاموس ) (از تاج العروس ). || موزه دوزی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).