خراریتلغتنامه دهخداخراریت . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خِرّیت . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خریت در این لغت نامه شود.
خراریبلغتنامه دهخداخراریب . [ خ َ ](ع اِ) ج ِ خَرّوب و خروبها. رجوع به خروب در این لغت نامه شود. || وزنی بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ). وزنها معادل یک خروب : مقدار الشربة منه [
خریتلغتنامه دهخداخریت . [ خ ِرْ ری ] (ع ص ) راهبر استاد. راهنمای دانا. (از اقرب الموارد). دلیل حاذق . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خَرارِت و خراریت : اما الفقه فهو [ ای ابوجعفر الط
خراریبلغتنامه دهخداخراریب . [ خ َ ](ع اِ) ج ِ خَرّوب و خروبها. رجوع به خروب در این لغت نامه شود. || وزنی بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ). وزنها معادل یک خروب : مقدار الشربة منه [
چرائیلغتنامه دهخداچرائی . [ چ َ ] (ص نسبی ) چرنده . حیوان چرنده . ستور چرنده : وانکه نیابد طریق سوی خرابیت از تو چرا جوید آن ستور چرائی . ناصرخسرو.گر می بخرد بقا نیابی بیهوده چرا