خراباتیلغتنامه دهخداخراباتی .[ خ َ ] (ص نسبی ) کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد. (از ناظم الاطباء) : خراباتیان را صلایی زنم . نظامی .چون خراباتی نباشد زاهدی کش به شب از درد آید شاهدی . سعدی .
خراباتیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پیوسته در خرابات است.۲. (تصوف) ویژگی انسان کاملی که به معارف الهی دست یافته است.
خراباتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بادهپرست، بادهفروش، خمار، میخوار، میفروش، میگسار ۲. خراباتی ۳. عیاش ۴. لوطی
خربوطیلغتنامه دهخداخربوطی . [ خ َ ] (اِخ ) یوسف بن عثمان بن مصطفی بن فیض اﷲ خربوطی (خربوتی ). وی از مدرسان علوم و تفسیر بیضاوی در مدرسه ٔ شیخ وفا بقسطنطنیه بود و از خلفای طریقه ٔ نقشبندیه ٔ خالدیان نیز بشمار میرفت . او راست : «ناموس الایقان علی البرهان »، این کتاب حاشیه ای است بر کتاب منطقی بنا
علی خربوتیلغتنامه دهخداعلی خربوتی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن عمر خربوتی مصری (علی خیری ...). رجوع به علی خیری شود.