خراباتیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بادهپرست، بادهفروش، خمار، میخوار، میفروش، میگسار ۲. خراباتی ۳. عیاش ۴. لوطی
خراباتیلغتنامه دهخداخراباتی .[ خ َ ] (ص نسبی ) کسی که در خرابات و می خانه تردد کند و اهل خرابات باشد. (از ناظم الاطباء) : خراباتیان را صلایی زنم . نظامی .چون خراباتی نباشد زاهدی کش
خراباتیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که پیوسته در خرابات است.۲. (تصوف) ویژگی انسان کاملی که به معارف الهی دست یافته است.