خذیولغتنامه دهخداخذیو. [ خ ِی ْوْ ] (اِخ ) از اسامی خدای تعالی . || (اِ) امیر بزرگ . خدیو. (از ناظم الاطباء). رجوع به خدیو در این لغت نامه شود.
خَذُولاًَفرهنگ واژگان قرآنواگذارنده (از خذلان و خذلان بدين معنا است که آن کس که آدمي احتمال ميدهد او را ياري کند در هنگام احتياج ياري نکند . )
خدیولغتنامه دهخداخدیو. [ خ ِ ی ْ وْ ] (اِخ ) لقبی است اسماعیل پاشا چهارمین امیر و حاکم از سلسله ٔ خدیوان مصر را.
خذولغتنامه دهخداخذو. [ خ َ ] (ع مص ) آب دهان انداختن . لغتی در خذو. خیو. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کلمه ٔ خدو شود.