خذءلغتنامه دهخداخذء. [ خ َذْءْ ] (ع مص ) فروتنی نمودن و منقاد شدن کسی را. خذوء. خذاء. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از تاج العروس ).
خذعلغتنامه دهخداخذع . [ خ ِ ذَ ] (ع ص ) متفرق ، منه : هم ذهبوا خِذَع َ و مِذَع َ ؛ رفتند پراگنده و متفرق . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خذالغتنامه دهخداخذا. [ خ َ ] (ع مص )سست و کوفته گردیدن گوش و از بیخ گوش رو بصورت افتادن آن و آن در اسب و خر و خرگوش است و این یا از حیث خلقت است یا امری عارضی است . (از منتهی ا
خذعلغتنامه دهخداخذع . [ خ َ ] (ع مص ) بریدن وریزه کردن هر چیزی که صلابت ندارد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن و ریزه ریزه کردن گوشت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (
خزالغتنامه دهخداخزا. [ خ َ ] (ع مص ) در بلاد شهرت افتاده ذلیل و خوار گردیدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به خزی شود.
خَبْءَفرهنگ واژگان قرآننهان -هر چيزي که در احاطه غير خود ، قرار گيرد ، بطوري که ديگر نشود ادراکش کرد(عبارت يخرج الخبء في السموات و الارض ، استعاره است ، گويا موجودات در پس پرده عدم و
خاءلغتنامه دهخداخاء. (ع اِ) موی سرین . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || (اسم فعل ) یقال خاء بک علینا یعنی شتاب کن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
خذاویةلغتنامه دهخداخذاویة. [ خ ُ ی َ ] (ع ص ) نسبت است مر گوش را. اذن خذاویة؛ گوش سبک و سست شنوا. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
خذوءلغتنامه دهخداخذوء. [ خ ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن . رجوع به خذء در این لغت نامه شود. || منقاد شدن . (از منتهی الارب ). رجوع به خذء در این لغت نامه شود.
خَبْءَفرهنگ واژگان قرآننهان -هر چيزي که در احاطه غير خود ، قرار گيرد ، بطوري که ديگر نشود ادراکش کرد(عبارت يخرج الخبء في السموات و الارض ، استعاره است ، گويا موجودات در پس پرده عدم و
خاءلغتنامه دهخداخاء. (ع اِ) موی سرین . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || (اسم فعل ) یقال خاء بک علینا یعنی شتاب کن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
خذاویةلغتنامه دهخداخذاویة. [ خ ُ ی َ ] (ع ص ) نسبت است مر گوش را. اذن خذاویة؛ گوش سبک و سست شنوا. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).