onدیکشنری انگلیسی به فارسیبر، در مسیر، به پیش، همواره، روشن، برقرار، باعتبار، به، بر روی، روی، در روی، برای، در باره، در بر، بالای، بنا بر، سر، راجع به، بطرف، بعلت، بخرج، وصل
خدلغتنامه دهخداخد. [ خ َدد ] (ع اِ) رخسار و آن دو باشد و مذکر است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رخساره . (غیاث اللغات ). رخ . (دستور اللغة نطنزی ) (حبیش تفلیس
خدلغتنامه دهخداخد. [ خ َدد ] (ع مص ) زمین کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). شکافتن زمین . (منتهی الارب ). || گود کردن زمین . حفر کردن زمین . یقال : خد السیل الارض
دخلغتنامه دهخدادخ . [ دَ ] (ص ) نیکو را گویند. (جهانگیری ). خوب و نیکو. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). در زبان لوتره گویان زمان و مکان سوزنی به معنی نیکو م
دخلغتنامه دهخدادخ . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر است . (جهانگیری ) (برهان ). به معنی دخت است که مخفف دختر باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : در چمن دلبری سروقدی ماهرخ چون