خدیوپرستلغتنامه دهخداخدیوپرست . [ خ ِ / خ َ ی ْ وْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ خدیو. پرستش کننده ٔ خدیو : بی خردوار اگر شدند ز دست بخروشان کنم خدیوپرست .نظامی .
خداپرستلغتنامه دهخداخداپرست . [ خ ُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) متأله . معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری . آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف ). متدین .
خداپرستیلغتنامه دهخداخداپرستی . [ خ ُ پ َ رَ ](حامص مرکب ) عمل پرستیدن خدا. حالت پرستیدن خدا. حالت اعتقاد خدا (یادداشت بخط مؤلف ). تدین . دینداری . (ناظم الاطباء) : در همه حالها را
وارلغتنامه دهخداوار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صف
خداپرستلغتنامه دهخداخداپرست . [ خ ُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) متأله . معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری . آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. (یادداشت بخط مؤلف ). متدین .
خداپرستیلغتنامه دهخداخداپرستی . [ خ ُ پ َ رَ ](حامص مرکب ) عمل پرستیدن خدا. حالت پرستیدن خدا. حالت اعتقاد خدا (یادداشت بخط مؤلف ). تدین . دینداری . (ناظم الاطباء) : در همه حالها را
خدای پرستلغتنامه دهخداخدای پرست . [ خ ُپ َ رَ ] (نف مرکب ) خداپرست . پرستنده ٔ خدای . دیندار.مؤمن . مقابل خلق پرست . مقابل هوای پرست : خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخردگهی خدای پرست